خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

برای آخرین بار...


امشب این آهنگ را اتفاقی از میون آهنگ ها شنیدم؛ حکایت خیلی از خاطرات هست و حال درون ...


پرسش از دوست


ارغوان شاخه همخون جدامانده من 

آسمان تو چه رنگ است امروز ؟

آفتابی ست هوا ؟

یا گرفته است هنوز ؟
...

یاد رنگین



آفتابی هرگز گوشه چشمی هم

بر فراموشی این دخمه نینداخته است 

اندر این گوشه خاموش فراموش شده

کز دم سردش هر شمعی خاموش شده 

یاد رنگینی در خاطر من گریه می انگیزد


...

زمزمه ی عشق


 
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش ،ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست

این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توست

سایه زاتشکده ماست فروغ مه مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست