مثل یک رنگین کمون هفت رنگ
سرگذشت زندگیمون رنگ رنگ
ای صمیمی ای قدیمی همقطار
در دل شب شبنم عشقی بکار
شهر شب با مردم چشمک زنش
غصه هامو ریخته توی دامنش
ازدحام کوچه های بی کسی
پر شده از یک بغل دلواپسی
این منم دلواپس بود و نبود
از غم ای کاشها چشمم کبود
تا به کی از آرزوهامون جدا
با تو هستم، با تو هستم، ای خدا
بغچه عشقم همیشه باز باز
جانمازم تشنه راز و نیاز
هم زبونی ها اگه شیرین تره
هم دلی از هم زبونی بهتره
...
_________________________________
آهنگ رنگین کمون / محمدرضا عیوضی / دانلود
تقدیم به همسفر عشق
باران می بارید
و من حس می کردم دست های خدا را
که به من قطره هایش را هدیه می داد!
دست های خدا پر از قطره بود
به زمین نگاه می کرد و بندگانش را برمی گزید...
و باران بارید و بارید
و هیچ کس ندانست که اشک خدا
اولین قطره باران بود...!!!
رفتی از چشمم و دل محو تماشاست هنوز
عکس روی تو در این آیینه پیداست هنوز
هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد
دل نفرین شده ی ماست که تنهاست هنوز
در دلم عشق تو چون شمع به خلوتگه راز
در سرم شور تو چون باده به میناست هنوز
گر چه امروز من آیینه ی فردای منست
دل دیوانه در اندیشه ی فرداست هنوز
عشق آمد به دل و شور قیامت برخاست
زندگی طی شد و این معرکه برپاست هنوز
لب فرو بسته ام از شرم و زبان نگهم
پیش چشمان سخنگوی تو گویاست هنوز
...
وقتی احساس ناب عاشقی
مست کند روح و تن را
نقش بندد بر تار و پود دل
هرچند سخت و طاقت فرسا،
هر لحظه اش عمری،
چه زود می گذرد ...
و عشق چون استسقا ...
دل سیر نمی شود از نوشیدن ز جامش
دیده سیر نمی شود از نِگَریستن و گِریستن
روح سیر نمی شود از پرواز در حریم دلدادگی
درد می بخشد و درمان...
و دل هر شب با یاد دوست
سر بر بالین سکوت می نهد
و ...
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید شب هجران تو یارا؟
ای تیر غمت را دل مجنون نشانه
این دل به تو مشغول و تو غایب ز میانه...
بیچاره غریبی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است، ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر خیالی به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه...