خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...
خانه دوست

خانه دوست

رویش عشق سرآغاز کتاب من و توست...

پنجره


برای دلی که به آیه ی نگاه تو ایمان دارد. برای قلبی که از معجزه ی مهرت سرشار شده، کورسوی پرجوش روز با سکوت روشن شب فاصله ای ندارد. هست و نیست در هم گره می خورد و شوق و غم میهمان یک سفره می شوند. آرزو نقش رویا و خیال بر لوح خاطر می نشاند و دل محو در یادت می شود. صدایت می آید، بعضی شب ها از میان قاب پنجره ای روشن به ابدیت عشق و زنجیر اسارت دل از آهنگ خاطره ها می لرزد. رنگ ناپیدایی گاه بر گونه ی ساکت شب فرو می غلتد...

عیدی برای دوست...


در این روز که برگزیده شدن و بعثتش خوانند...

تقدیم به تو باد که رسول عشق و محبتی برای جستجوی من. اگر بعثتی باشد، در راه دوستی است که تا ابدیت جاریست. و عشق یگانه پیام آسمانی است که بر قلب جهانیان به یک تعبیر و ادراک می نشیند، بی واسطه.

عشق تکامل دوستی است حاصل ایمان به آیات مهر تو و معجزه یکرنگ نگاهت، کلامت، اندیشه ات...

لحظه ی دوست


راه افتادم

        جام خواب آلود را از سر بیداری خویش

                        سر کشیدم گویی

راه افتادم

        در پی روشنی دل        آری

                        آب نوشیدم

                                 آب از سر فواره احساس خدا نوشیدم

عطش خاطره را

               لحظه روشن دیدار تو سیراب نمود

                                و چه این لحظه پر از خاطره بود



هر چه بیداری من زیبا بود

                                     روی تو زیبا تر

                          آتش شوق نگاهم سوزان

                                      من وجودم سرمست  

                                                      می آگاهی تو در دستم

                                           خواب را تجربه کردم انگار

                                    هوش از جان من خسته پرید

                     گل شکوفا شد و نوروز دمید

            دل به خواهش آمد

                   دست من  لحظه بیداری را

روی دیوار دلم می آویخت

                  هوش از جان من خسته پرید

       من به دیدار تو آمد انگار...


قصه ی دوست


صبح زیبایی است، خنک و خلوت و دل انگیز. از خواص همجواری با حیاط و خواب سبک این هست که همیشه صبح زودتر از ساعت، با صدای آواز پرندگان بیدار بشی. البته اگر کمی به آوازشون تنوع می دادند، شاید جلوه زیباتری داشت...

سیستم بلاگ اسکای بالاخره به روز شد و بعد از دو روز، تونستم بنویسم. دستشون درد نکنه سر قولشون موندن و 48 ساعته تعویضش کردند...

راستی، دیشب خوابت را دیدم. توی یک کلاس درس دانشگاه بود، فکر کنم سمینار 1 بود، با هم سلام و احوال پرسی کردیم. بعد لبخند "ریزی" زدی، خیلی از دیدنت خوشحال شدم. خواب هم نعمتیست، اونجا می تونم از نزدیک ببینمت. بعضی وقت ها حتی بنشینیم صحبت کنیم...

روزگاریست که دلم از هرکه غیر تو دل بریده و خواب و بیداری، رویا و دعایش را با حضور دوست صفا بخشیده. دلم بی اندازه برایت تنگ شده. به اندازه دلتنگی آفتابگردان در روزهای ابری، چشمه در شب های بی مهتاب، شاخه لرزانی در فصل خزان، پرستویی در آرزوی بهار، به اندازه دلتنگی دشت در موسم قدم های دوست...


تقدیم به دوست


رز رونده، از بالای درخت عکس برداشتم. صورتی و زیباست به رنگ عشق. گل ها همه از حضور تو در دلم حکایت می کنند. گلی نیست که ببینم و یادت نکنم...



حضور

حضورت شده مثل همین پرنده ها؛ در فضایی وسیع و تنها، خستگی روزگاران فرو می ریزد و پرواز توست در آسمان این دل بی تاب که معنای زندگی را در این کنج غبارآلود و غم زده تجلی می بخشد. کس نمی داند در پس این نگاه خاموش چه التهابی نهفته است، چه پریشانی ها، چه آشوبی ست. که می داند سوختن از دوری دوست چگونه بی صدا پیکر روح و احساس را خرد و ویران می کند...

آبی عشق



می خواستم آهنگی بذارم که سخن از آسمان آبی عشق می گفت. پشیمان شدم از گذاشتنش، احتمالا خودت شنیده ای قبلا. عکسش را گذاشتم و احساسی که ...

افسانه ی عشق


حقیقت است

دوست داشتن تو، زیستن از یادت، زنده بودن از خاطرت، هرچه مفردها جمع شوند، نام ها به استعاره بگرایند، دهان ها دوخته گردند... باز همان فرشته هستی که در جویبار لجظه هایم جاریست...